این مطلب را به دوست خود ارسال کنید

اطلاعات شما نزد مرکز سلامت جنسی کامش کاملا محفوظ می باشد

مرکز سلامت جنسی کامش

تجربه من از واژینیسموس

تجربه من از واژینیسموس
چکیده این مطلب : انتشار : 1398/09/04 نظر 0 بازدید 21,200

من یک خانم مبتلا به واژینیسموس هستم. زمانی که برای اولین بار متوجه شدم نمی توانم به درستی رابطه جنسی برقرار کنم 25 ساله بودم و اکنون 51 ساله ام.در این مقاله تجربه من از واژینیسموس را می خوانید.

من یک خانم مبتلا به واژینیسموس هستم. زمانی که برای اولین بار متوجه شدم نمی توانم به درستی رابطه جنسی برقرار کنم 25 ساله بودم و اکنون 51 ساله ام... در ادامه تجربه من از واژینیسموس را می خوانید.

تصور من از واژینیسموس :

همواره به این موضوع فکر می کردم که واژینیسموس چه تاثیرات ذهنی و روانی روی من داشته است. و هربار دریافته ام که تاثیرات روحی واژینیسموس بسیار بیشتر از مشکلات جسمی آن است. در دنیای امروز ما موضوعات جنسی و داشتن رابطه جنسی به قدری موضوع مهمی به شمار می رود و همه درگیر آن هستند که اگر شما به عنوان یک خانم در انجام آن ناتوان باشید به عنوان یک نقص بزرگ در شما دیده می شود. در هر صورت هر چه زودتر باید برای درمان واژینیسموس اقدام شود. اما تجربه من از واژینیسموس می تواند به شما در شناخت بهتر آن کمک کند.
رابطه جنسی در همه روابط یک موضوع مهم به شمار می آید. و بیشترین اهمیت را در هنگام ازدواج دارد. زیرا بدون رابطه جنسی ازدواج دیگر معنایی ندارد. همواره این موضوع در ذهن من بود که من نمی توانم یک همسر مناسب باشم. زیرا اگر این مشکل ادامه پیدا می کرد هرگز نمی توانستم فرزندی از خود داشته باشم. و این موضوع به تنهایی نگران کننده است.
وقتی شما دچار واژینیسموس می شوید دائما تصور می کنید که یک فرد غیر عادی با یک تابوی بزرگ هستید که هیچکس نباید از مشکل شما باخبر شود. زیرا رسانه ها در مورد آن صحبت نمی کنند و بسیاری از مردم حتی نام آن را هم نمی دانند. به خاطر همین شما احساس تنهایی و شرم می کنید. درست مانند حسی که من داشتم. 
سعی می کنید واقعیت را با دروغ گفتن پنهان کنید تا کسی متوجه این راز شما نشود. و این دروغ گفتن روز به روز شما را از جامعه دورتر می کند.
امیدوارم تجربه من از واژینیسموس به شما کمک کند تا در مورد آن اشتباه نکنید.

اگر به تازگی در ناحیه تناسلی خود دچار زگیل شده اید قبل از سرایت آن به نقاط دیگر برای درمان زگیل تناسلی خود اقدام کنید . 

 

 

چطور متوجه شدم واژینیسموس دارم ؟

من بیش از 25 سال است که با واژینیسموس درگیر هستم. در ابتدا اصلا متوجه نبودم که به نوعی بیمار ام و فکر می کردم من تنها فردی در دنیا هستم که نمی تواند رابطه جنسی برقرار کند. بزرگترین احساساتی که در تمام این مدت همراه من بود شرم و خجالت، تنهایی، ناتوانی و شکست است. من بخاطر نداشتن اطلاعات کافی در مورد واژینیسموس در زندگی جنسی خود دچار شکست شدم.
اگر شما هم دچار واژینیسموس هستید مطمئنا این حس را تجربه کرده اید. اینکه نمی توانید در مورد آن با کسی صحبت کنید. حتی نزدیکترین افراد به شما. این مسئله همواره به شکل یک راز برای شما باقی می ماند و از درون شما را آزار می دهد.
با همه این مسائل من ازدواج کردم و فکر می کردم که بالاخره زمانی واژینیسموس خود به خود در من از بین می رود. آرزو می کردم یک شب بخوابم و فردای آن روز بتوانم با همسرم به راحتی رابطه جنسی داشته باشم. اما هر بار همان اتفاقات تکرار می شد. 
با این وجود شوهرم همواره صبور و مهربان بود و گاهی اوقات فکر می کرد که خودش مشکلی دارد که من نمی توانم به درستی با او رابطه جنسی برقرار کنم. در طرف دیگر هم من تماما خود را مقصر می دانستم و می خواستم به هر نحوی شده او را خوشحال کنم و زندگیمان را نجات دهم.
بدترین لحظه ی تجربه من از واژینیسموس زمان برقراری اولین رابطه ی جنسی بود. زمانی که خوشحال بودم و منتظر بودم تا حس جدیدی را در بدنم تجربه کنم ناگهان آن اتفاق افتاد. آلت همسرم انگار به یک دیوار آجری ضربه می زد. اصلا متوجه نشدم که چطور واژن من آن قدر محکم و منقبض شده. و هرطور تلاش می کردم نمی توانستم حتی انگشتم را وارد کنم. از آن زمان علامت سوال های زیادی در ذهنم ایجاد شد و هربار که دوباره تلاش می کردیم و باز همان اتفاق می افتاد من حس بدتری پیدا می کردم. 
گاهی می خواستم باز هم تلاش کنم شاید این بار شد. گاهی هم ناامید و خسته بودم و می خواستم دیگر هیچ وقت چیزی نزدیک واژن من نشود.
رابطه جنسی که باید در زندگی هر زوجی یک منبع نشاط و گرم کننده رابطه بین آن ها باشد برای ما تبدیل به یک عذاب و نگرانی و اضطراب بزرگ شده بود. همین مسئله باعث می شد که نخواهیم حتی یک بار دیگر آن را امتحان کنیم. زیرا هر بار که در هنگام دخول کار متوقف می شد هر دو احساس یک شکست بزرگ را داشتیم.

علت ایجاد واژینیسموس در من :

بعد ها که متوجه شدم مشکل من واژینیسموس است و در مورد آن خواندم سعی کردم دلیل این مشکل را در خودم پیدا کنم. مدت ها به این موضوع فکر کردم و هر بار به نتیجه ی مشخصی نرسیدم. من هرگز مورد آزار جنسی حتی کم و کوچک قرار نگرفته بودم. کودکی ناگواری نداشتم و تربیت و افکار من گرچه کمی قدیمی بود اما مانند همسن و سالان خودم بود و من در بین دوستانم کسی را مانند خودم پیدا نکردم.
همینطور به این موضوع فکر کردم که قبل از ازدواج چه چیزی در مورد رابطه جنسی برای من اتفاق افتاده که باعث شده من نتوانم آن را انجام دهم. زیرا من پیش از ازدواج در هیچ رابطه ی جدی نبودم و رابطه جنسی نداشتم. اما تصور بدی هم از این موضوع نداشتم و فقط فرد مناسبم را پیدا نکرده بودم.
گاهی فکر می کردم که شاید کمی در مورد ظاهر ناحیه تناسلی ام یا باردار شدن در رابطه جنسی اضطراب داشتم. اما به نظرم این مسئله یک چیز عادی است و اکثر خانم ها در زمان برقراری رابطه جنسی این حس را پیدا می کنند. 

تصورات اشتباه من درباره واژینیسموس :

7 سال از ازدواج ما گذشته بود و همچنان هر دو نداشتن رابطه جنسی را تحمل می کردیم. همسرم بهترین مردی بود که در زندگی ام دیده بودم. او تمام این مدت برای من صبر کرده بود و مرا سرزنش نمی کرد. نداشتن فرزند مشکل بزرگ دیگری برای ما بود. خود من بیشتر هر کسی در آرزوی فرزند بودم. 
پس از چند ماه فکری به سرم زد. دائما ذهنم درگیر این موضوع بود که شاید من با همسرم مشکلی دارم و بدنم به صورت ناخودآگاه نمی تواند او را بپذیرد. فکر کردم اگر کس دیگری جای او بود آیا باز هم همین اتفاق می افتاد؟ این فکر مثل خوره به جانم افتاده بود. نمی توانستم با این فکر از او جدا شوم. زیرا اگر با فرد دیگری هم همین مشکل پیش می آمد ممکن بود او دیگر مرا تحمل نکند و زندگی ام از چیزی که بود بدتر شود. گاهی به سرم می زد که کاش میشد بدون اینکه شوهرم بفهمد یکبار سعی کنم با شخص دیگری رابطه  داشته باشم تا بدون اینکه همسرم را از دست بدهم بتوانم از این بابت مطمئن شوم که مشکل از من است یا طرف مقابلم. 
در آن زمان حدودا 33 ساله بودم که مادرم بر اثر یک بیماری در مدت زمان کوتاهی فوت کرد. این موضوع باعث شد که شوک ناگهانی به من وارد شود و از تمام فکر های گذشته بیرون بیایم. دائما خودم را سرزنش می کردم و فکر می کردم که فوت مادرم به نوعی جزای کار اشتباه من و فکر به خیانت بود. او بدون اینکه نوه ای داشته باشد ما را ترک کرده بود. غم و غصه ی او باعث شد تا احساسات بد من چندین برابر شود. زندگی زناشویی ام کاملا نابود شده بود و دیگر خودم هم حوصله ی خودم را نداشتم.

آیا درمان واژینیسموس با هیپنوتیزم ممکن است ؟

 واژینیسموس چگونه درمان می شود :

با گذشت چند ماه اوضاع روحی من رفته رفته بد و بدتر می شد. تا اینکه یکی از دوستانم مرا مجبور کرد که به یک روانشناس مراجعه کنم. که از این بابت واقعا از او ممنونم. روانشناس ابتدا وجود افسردگی را در من تشخیص داد. و زمانی که کمی بیشتر از گذشته ی خود به او گفتم او برای اولین بار به من گفت که دچار واژینیسموس هستم و من تازه متوجه شدم که به نوعی بیمار بوده ام و در تمام این مدت با ندانستن این موضوع فرصت درمان را از خود گرفته بودم. فهمیدم که تنها من نیستم که دچار واژینیسموس هستم و زنان بسیاری در سراسر دنیا هستند که مثل من نمی توانند رابطه جنسی داشته باشند. 
دانستن اینکه من در این مشکل تنها نیستم و این موضوع ناشناخته و وحشتناک نیست قدری به من آرامش می داد. پس از آن با کمک پزشک درمان را شروع کردم. همسرم نیز بسیار خوشحال بود و در درمانم به من کمک می کرد. پزشک تمریناتی به ما داد که به صورت روزانه باید انجام می دادیم. 
نمی توانستم باور کنم اما من بعد از سال ها در عرض مدت 3 یا 4 ماه درمان شدم و توانستم با همسرم به طور کامل رابطه جنسی همراه با دخول داشته باشم. انگار دروازه ی جدیدی به روی زندگی من باز شده بود. می توانستم تمام تجربیات تلخ گذشته را فراموش کنم و به ادامه ی زندگی امید داشته باشم.

بارداری :

مدت زیادی از درمان من نگذشته بود که باردار شدم. آرزوی من و همسرم داشت برآورده می شد. پزشکم در مورد نحوه زایمان من بسیار نگران بود و روش سزارین را به من پیشنهاد می داد. پس از پایان 9 ماه مجبور شدم به روش سزارین فرزندم را به دنیا بیاورم.

واژینیسموس پس از بارداری :

بعد از زایمان مشکلات دوباره شروع شد. ترس از رابطه جنسی بعد از هر عمل جراحی کاملا طبیعی است اما برای من تمام حس های گذشته دوباره زنده می شد و عذاب هایی که کشیده بودم یادم می آمد. انگار دوباره نمی توانستم رابطه جنسی برقرار کنم. نگهداری از فرزندم و شب بیداری ها مرا خسته و ضعیف کرده بود. حتی پس از آن بازگشتن به محیط کار هم روحیه ی مرا بهتر نکرد. 
انگار من و همسرم مانند گذشته دیگر روحیه ی لازم برای مبارزه با این وضعیت را نداشتیم. این بار دیگر واقعا به یک زندگی بدون رابطه جنسی تسلیم شدیم. سال ها از زندگی ما گذشت و دخترمان بزرگ شد. ما انگار دیگر رابطه جنسی را فراموش کرده بودیم و فقط دغدغه مان بزرگ کردن دختر نوجوانمان بود.
در تمام این سال ها من دائما در رنج و عذاب بودم و تنها مدت کوتاهی قبل از بارداری اوضاع ایده آلی داشتم. اگر از ابتدای ازدواجم مشکلم را می دانستم در ابتدای جوانی درمان من بسیار راحت تر و با دوام تر بود. بارداری در سن کمتر اتفاق می افتاد و برایم خطرناک نبود. روز های خوش بیشتری با همسرم داشتم و هرگز اینطور خود را آسیب دیده و افسرده نمی دیدم. هرقدر هم که شما این آسیب را انکار کنید باز هم وجود دارد. تجربه من از واژینیسموس فرصت یک زندگی شاد را از من گرفت. تنها به این دلیل که نمی دانستم چیست و فرصت درمان را سال ها از دست دادم.
اکنون مدت هاست که دیگر به آن فکر نمی کنم اما آسیبی که به زندگی ام وارد شد همراه من می ماند. امیدوارم خواندن تجربه من از واژینیسموس به شما کمک کند تا با تشخیص به موقع و پیگیری تمرینات خود را به طور کامل درمان کنید و از روزهای جوانی و زندگی مشترکتان لذت ببرید.

ویدئوی همه چیز درباره ی واژینیسموس

تجربه دیگری از واژینیسموس :  

 

چگونه متوجه شدم که واژینیسموس دارم ؟

فکر می کنم که حدودا 12 یا 13 ساله بودم که اولین عادت ماهیانه را تجربه کردم. در آن زمان در کلاس های ورزشی از جمله شنا شرکت می کردم. مربی به من پیشنهاد داد که برای جلوگیری از خونریزی در هنگام ورزش از تامپون استفاده کنم و روش استفاده از آن را نیز به من یاد داد.
در باشگاه بودم که سعی کردم در حین  تعویض لباس هایم تامپون را درون واژن ام قرار دهم. اما هرچه تلاش کردم تامپون وارد واژن من نشد و انگار سد محکمی جلوی راه آن را گرفته بود. در آن زمان توجهی به این موضوع نکردم و قید استفاده از تامپون را زدم. 
زمانی که به سن دبیرستان رسیدم به طور کاملا اتفاقی یک اسباب بازی جنسی را وارد واژن خود کردم و این جسم تا حدی وارد واژن من شد و مشکلی ایجاد نکرد. بنابراین حتی فکر اینکه دچار یک بیماری باشم به ذهن من خطور نمی کرد. 

ازدواج من : 

22 ساله بودم که ازدواج کردم. من و همسرم پیش از ازدواج هیچگونه رابطه جنسی نداشتیم و اتفاق ناگواری مانند تجاوز جنسی برای ما پیش نیامده بود. اما من در خانواده ای نسبتا مذهبی بزرگ شده بودم که در آن صحبت درباره رابطه جنسی ممنوع به حساب می آمد و کسی در مورد آن فکر یا صحبت نمی کرد. رابطه جنسی در خانواده ما موضوعی بود که تنها پس از ازدواج باید اتفاق می افتاد. 
اما من مشکلی با این تفکر نداشتم و با هیجان زیادی منتظر اولین رابطه جنسی خود با همسرم بودم. در شب ازدواجم من و همسرم به یک ماه عسل رویایی رفتیم و همه چیز برای یک رابطه جنسی ایده آل آماده بود. من تحریک جنسی را کاملا احساس می کردم و علاقه زیادی به همسرم داشتم. 

اولین رابطه جنسی من : 

همواره در میان دوستانم و اطرافیان شنیده بودم که اولین رابطه جنسی ممکن است برای دختران دردناک باشد و احساس درد در اولین رابطه جنسی طبیعی است. در شبی که اولین رابطه جنسی را با همسرم برقرار کردم با وجود اینکه کاملا آماده بودم اما رابطه خوبی نداشتیم. وقتی رابطه جنسی ما به مرحله دخول رسید انگار سدی جلوی ورود آلت همسرم را گرفته بود. احساس درد شدیدی داشتم و خونریزی نیز آغاز شده بود. من و همسرم تصور می کردیم که این واکنش ها به علت وجود پرده بکارت و یا ضخیم بودن آن در من است. اما نمیدانستیم که مشکل از جای دیگریست. من از شدت درد به گریه افتاده بودم. آن زمان ما تسلیم شدیم و تصمیم گرفتیم رابطه جنسی را به زمان دیگری موکول کنیم. 

روند روابط جنسی من : 

من و همسرم چند مرتبه دیگر تلاش کردیم اما هربار همان اتفاقات ناگوار تکرار می شد. من در ابتدا سعی کردم با دوستانم که میدانستم رابطه جنسی منظمی دارند صحبت کنم و از آن ها مشورت بگیرم. دوستانم همه به من گفتند که رابطه جنسی در اغلب مواقع برای اولین بار ممکن است دردناک باشد و خونریزی اتفاق بیفتد اما به مرور زمان این شرایط برطرف می شود و درد کاملا حذف می گردد و لذت جنسی جای آن را خواهد گرفت. 
بعد از گذشت یک هفته خونریزی من قطع شده بود اما همچنان با هربار تلاش آلت همسرم با تلاش و درد بسیار تنها به اندازه چند سانتی متر وارد واژن می شد و جلوتر نمی رفت. 
همسرم متوجه وضعیت من شده بود و اصلا به من فشار نمی آورد و با من همراهی می کرد تا حس بدی نداشته باشم و باز هم تلاش کنیم. اما من برای او ناراحت بودم و می خواستم که او نیز حس خوبی داشته باشد و یک رابطه جنسی لذت بخش را تجربه کنید. رابطه جنسی عملا از زندگی ما حذف شده بود. من نیز به طور کامل میل و اشتیاق اولیه به رابطه جنسی را از دست داده بودم. 
چند روز بعد به یک جشن دخترانه پس از ازدواج یکی از دوستان نزدیکم دعوت شدم. او برای من تعریف می کرد که پس از ازدواجش رابطه جنسی خوبی را با همسرش تجربه کرده است و اکنون با گذشت یک هفته دیگر دردی احساس نمی کند و رابطه برای او لذت بخش شده است. اینجا بود که به طور جدی به فکر فرو رفتم و تصمیم گرفتم به دنبال راه حلی برای حل مشکلم باشم. 

یافتن راهی برای درمان واژینیسموس : 

با جستجو کردن علائم مشکلم در اینترنت و سایت ها و برنامه های مختلف ابتدا تصور کردم که شاید دچار یک عفونت جنسی هستم. اما با تحقیق بیشتر تقریبا مطمئن شدم که مشکل من واژینیسموس و انقباض غیر ارادی عضلات واژن است. 
پس از به دنبال راهی برای درمان واژینیسموس گشتم. این بیماری درمان پذیر بود اما یافتن مکان مناسب در شهر من برای این کار کمی دشوار بود. 
به اولین پزشکی که پیدا کردم مراجعه نمودم. توصیه هایی مانند حفظ احساس آرامش و قرار دادن بالشت زیر کمر در هنگام رابطه جنسی به من شد که هیچکدام راه گشا نبود.
به پزشک دیگری مراجعه کردم و او بیماری مرا دیسپارونی تشخیص داد و علت آن را نوع پرده بکارت من دانست. در حالی که مشکل اصلی من این نبود. 
در روند درمان دیسپارونی توسط فیزیوتراپی بودم که یکی از فیزیوتراپ ها در آن مرکز مشکل من را تشخیص داد و تمرینات کگل و درمان واژینیسموس به وسیله دیلاتور ها را به من آموزش داد. 
من هنوز تحت درمان هستم و نتیاج من روز به روز بهتر می شوند و فکر می کنم بتوانم اولین رابطه جنسی موفق خود را در سن 23 سالگی تجربه کنم. 

بیشتر بدانید : علت ایجاد واژینیسموس چیست ؟ 

نظرات

captcha Refresh

به این مطلب امتیاز دهید

تعداد کل امتیازات این مطلب 12

آخرین دانلود های رایگان

مطالب مرتبط

عضویت در خبرنامه

با عضویت در خبرنامه می توانید از جدیدترین مقالات، اخبار ومطالب سایت با خبر شوید...